آها یه چیز دیگه اینکه عمرا بتونی بفهمی کی دکتره.مثلا دم استیشن اورژانس وایساده بودم که احساس کردم پهلوییم یه آروغ جانانه زد و بوی پیاز دهنش داشت خفم میکرد...برگشتم چپ چپ نگاه کردن دیدم یه مرد ۵۰/۶۰ ساله با ریش نامنظم که شلوار سبز لجنی پاشه که سَر جیبش پاره ست و یه بلوز قهوه ای با راههای کرم که زیر بغلش شوره عرق زده... همون جور که داشتم بهش نگا میکردم با ناخونش لای دندوناش رو پاک کرد بعد با همون انگشتش گوشش رو پاک کرد! ترجیح دادم نفسم رو حبس کنم دیگه نگاش نکنم که کمتر حالم بــِهَم بخوره!دیدم پرستاره گوله دوید سمتش و گفت وای شرمنده دکتر معطل شدین!یارو متخصص قلب بود اومده بود مشاوره بده!!!
کلا هم هنگام تردد کاملا قانون جنگل رعایت میشه و هُل دادن یه رفتار روتین هست و اصلا نباید خودتو ناراحت کنی!
ولی از هرچه بگذریم قیافه خودم با اون چادر خِنگ مضحک ترین پدیده دیروز بود! هر جاش رو جمع میکردم از اون وَر لیز میخورد پایین... و گاها روسریم هم میکشید و کــُلِ حـجاب بنده بر باد میرفت!
خلاصه که دیروز رسماً، عرفاً و شرعاً دهنم سرویس شد...![]()
happy family
خلاصه راه افتادیم بریم ییلاق رو سر یکی از دوستای مامان خراب شیم. تا آبسرد دماوند اونم ۱۱ ظهر، گازیدیم و پختیم...وقتی رسیدیم من تقریبا نیم پز شده بودم. ولی جای خوشگلی بود و هوای تقریبا خنک. خلاصه حسابی یَلَّلی کردم ...هِی بازی کردیم و هِی من باختم و هِی خوشحال بودم که چه خوب که سر چیزی بازی نمیکنیم!!!۴دست تخته باختم و به ۳۰ شِلِم از بابام باختم! و حُکم نیز هم!!!
این مردمان سیاهند بانو ، سیاه....
می شود عبور کرد بر شیشه ای
و سایه ای شد.
عکسِ عکس دید،
دیگری شد.
سایه ای بود...
شیشه ای شد....
...میشود.
ـ اینو رو کارْت نمایشگاه عکس زهــرا امــیر*ابراهیـمی نوشته بود... اسمش هست، دید دوم(second vision)...کارت و پوسترش هم بسیار زیبا بود... گند بگیره این اسکنر رو که ترکیده نمیتونم کارتش رو بزارم اینجا.
تا ۳۰ خرداد نمایشگاش ادامه داره تو گالری آتبیـن ساعت ۵-۹ امروز رفتم دیدم،کارهاش بسیار بسیار زیبا بود. وقت کردی برو...
ـ یه کلیپ هم تو یـو تیـوب برام فرستاده بودن که با سرعت له ام نتونستم کامل ببینمش تونستی برو ببین....
یه سوال...
چی شد که فهمیدی بزرگ شدی؟
از وقتی دیگه کارتون ندیدی؟یا اینکه دیگه تو کوچه بازی نکردی؟اینکه تونستی یه روز کامل بدون مامانت سر کنی؟یا اولین باری که تو شب تنهایی رفتی توالت ته حیاط؟یا اینکه اولین باری که تنهایی رفتی مهمونی؟ یا موقعی که دانشگاه قبول شدی؟بار اول که تنهایی پشت ماشین نشستی؟ یا اولین حقوقت رو گرفتی؟یا اون موقع که عزیزی رو بدست اوردی؟یا شاید اون وقت که عزیزت ترکت کرد و تو موندی و یه قلب شکست خورده!... همه اینها برای من هم پیش اومده ولی نمیدونم چرا احساس نمیکنم بزرگ شدم!
هر از چندی که حسابی مخم تعطیل میشه و خانوم والده متوجه اعتصاب کامل و میزان تعطیلی گسترده بالاخونه من میشه،میره یه دونه از این کتاب روانشناسی ها میخره و با این تیریپ که "واسه خودم خریدم ولی اگه تو هم میخوای بخون،زود بخون چون میخوامش!" یه کتاب برام میگیره که شاید یه کم آدم شم... این آخریه ( قورباغه را قورت بده ) است که از پریشب دارم میخونم، یه تیکه اش هست که میگه تصور کنید کاری که دارین انجام میدین رو شما و فقط شما میتونین به طور کامل و فوق العاده انجام بدین ...یاد صمد آقا افتادم...هییییییییییششششششکی نمیتونه مثه ما چلو کباب بخوره!
خلاصه که الان هیشششششششششششششکی نمیتونه مثه من قورباغه قورت بده!!!
پ.ن)دیشب فیلم داگ ویل رو دیدم چه حالی داد...
آخر هفته خود را چگونه گذراندم...
هر چی ۵شنبه حال کردم جمعه از دماغم در اومد...فکرشو کن یه کله از صبح صدای تلویزیون تو مخم بود اونم چه فیلمهایی...باغ آلوچه!!!عیالوار!!!و تحفه هند!!!نمیدونم این اَبــَویه من این فیلمها رو از کجا گیر میاره البته آخری گویا از ماهواره پخش میشد، خلاصش سیستم کلاً رو اعصابِ من داشت شنا میکرد!
قبض تلفن ثابتم اومده ۵۴ هزار تومن که ۲۳ تومنش مال خدمات هوشمندِ!بر پدرشون...من کجا اِنقدر اینترنت وصل شدم
...اونم تو این وانفسای بی پولی کیه که بره پول تلفن بده...اگه آپ نشدم بدون قطعم کردن...
دیروز یه ساعت داشتم با یکی از دوستای قدیمیم(پسر) چت میکردم. اَََََََََََه حالم از خودم بهم خورد عینه این خان جونها داشتم یه کله نصیحت میکردم و جملات مثبت تو مخ این بشر میکردم...اصلا یکی بگه، یارو الان تو ناف اروپا داره میره دانشگاه حالشو میبره مشکلاتشو میاد واسه من میگه و هی ننه من غریبم در میاره!به من چه آخه...والا! مگه کسی پیدا میشه بشینه ننه من غریبمهای من رو بشنوه...آخر سر هم کلی تشکر که وااااااااااااااااای تو چی بودی و من تو رو از دست دادم!!!
انقده حرص خوردم از دست خودم که ادای فلورانس ناینتینگل رو براش در اوردم!![]()
بسیار سفر باید تا پخته شود خامی...
ـ دیروز کار آتلیه ام تموم شد
و من بسی خوشحالم...
ـ دچار فَک درد شدم،دندون عقلم داره درمیاد. فکر کنم داره تو گوشم در میاد چون خیلی گوشم درد میکنه!دهنم رو ۳ سانت بیشتر نمیتونم باز کنم آآآآی![]()
ـ بسوزه پدره بی پولی، خیلی بد دردیه!
ـ موس کامپوتر خراب شده و جون آدم رو میگیره ۲سانت تکون بخوره!
ـ دیگه ملالی نیست جز گشادی که نمیشینم مجسمه بسازم یا این تو رو آپ کنم!!!(که البته این هم اصلا مسئله جدیدی نیست
)!
برای اولین باری که رفتم این مغازه یه آقای سی و چند ساله ای فروشنده اش بود.یارو شروع کرد به معرفی، تا رسید به این عطرِ charles jourdan و گفت که وای این چه و چه و چه هست و پارسال هم بهترین عطر شناخته شده، و من(یارو یعنی میگفت) هنوز هم که بوش بهم میخوره قلبم به تالاپ و تولوپ می اوفته و از این حرفها! بعد یه نفس عمیق تو دَرِ عطر که بو میداد، کشید و با چشمان شهلا به من خیره شد! منم خسته و هلاک از سر کار رفته بودم زل زده بودم به قیافه شهلای طرف... خلاصه آخرش اون عطر رو خریدم داشتم پول میشمردم یارو گفت،بزارین بهتون یاد بدم چه جوری عطر میزنن!(جل الـخالق!!)
منو میگی قیافه ام شد یه علامت سوال به طول ۱۶۰ به وزن ۴۷!!!!
شروع کرد با اون چشمای شهلا شُدش گقتن که، خانومها باید پایین گوششون رو بزنن،دو طرف گردن(حالا تمام این ها رو با ادا اصول بسیاز نـــــــــاز داشت برام اجرا میکرد!)رو استخوان ترقوه ،زیر سیــنه
!!!!و روی موها باید بزنین و اگه عطرتون اصل باشه بوی موهاتون تا چند روز هم میمونه... و راست هم میگفت،هر بار که عطر میزنم رو کـَلـَّم تا وقتی نرفتم حموم سَرَم بو خوب میده
پ.ن)بابا این پسر من (توله چه رو میگم) اولش خیلی ریقو تر بود حالا که پلنگ شده تازه شده این! من کاریش نکردم! اون مظلومیته چشماش هم احتمالا چون زیر شوفاژ شـاشیده میخواد اینجوری دل آدم براش بسوزه دعواش نکنه!!!![]()
این شما و این عکسِ (توله چه)من...
پسرم ببر شده نه؟![]()

اون هاله براق جنوب شرقی تصویر، تَرَک سرامیک نیست...دقیقا زمانی که روش فوکوس کردم زیر شوفاژ شاشید!به این میگن گربه بی جنبه!(زیر پاش رو نگاه که چقدر خیسه...)
((این برای فرزان، که تا اون باشه از پست های من الکی حالش به هم نخوره!این هم یه دلیل!))
و چقدر من خوش شانس بودم که خانوم والده اون لحظه منزل نبود... ![]()
من و وجدان درد و نقد فیلم!
موضوعش خوب بود کار پیمان قاسم خوانی بود دستش درد نکنه.بازی حیایی و پیروزفر هم خوب بود و من همچنان از هیکل پیروزفر بدم میاد یکی به این شازده بگه تو رو خدا برو ۲زار ورزش کن که هیکلت مثل این بوتیک دارهای پاساژ گلستان نباشه.خوب حتما یکی پیدا نمیشه!
دیگه... بازی اون خانومه که اسمش رو یاد نمیگیرم هم زیاد خوب نبود.طفلی تو همون نقشش تو معصومیت از دست رفته مونده!مخصوصا، تا آخر فیلم رو که میدیدی بیشتر شکار میشدی که یارو چرا خُب همچی بازی کرده...
و از هرچه بگذریم این استاد شریفی نیا بود!...مخصوصا با ری اکشن صحنه آخر که چه عرض شود...البته که ایشون همیشه داره یه نقش رو بازی میکنه و فرقی براش نداره ولید باشه یا حاجی باشه تو دنیا و ازدواج به سبک ایرانی... یا یه مهندس باشه تو سلاد فصل و مهمان .... خلاصه این شازده همینه که هست.نویسنده باید برای این بازیگر یه شخصیت بسازه،نه بالعکس...
آها راستی یه نقش کاملا فرعی بدون هیچ دیالوگی به مهیار داده بودن.سال ۸۳ باهم برای شبکه ۳ کار کردیم.چون ساز میزد(درام و فکر کنم کمی گیتار) هم تو فیلم مکس هم این فیلم بهش گفتن تو دسته موزیک باشه و خدا وکیلی هم بد بازی کرد جفتش رو ...طفلی استارتش خوب بود نمیدونم چرا اینجوری شد.امیدوارم بعده ها بهتر بشه...![]()
گریمش هم، کارِ خاندان اسکندری بود...کل فیلم فکر میکردی این حیایی و پیروزفر رفتن تو روغن لادن چند بار مصرف خوابیدن. همون قدر چرب و چیلی...خوب منظور اساتید این بوده دوستان برنزه هستند و گرمشان است و عرق نمودند! بابا کسی عرق کنه که چرب نمیشه،خیس میشه!
و این بود نقد من از فیلم نقاب.![]()
پ.ن:۲۴ و ۲۵ خرداد،تو فرهنگسرای نیاوران کنسرت گیتار لیلی افشار هستش،بلیطش هم ۷۰۰۰ تومنه، اگه بتونم به گشادیسمم غلبه کنم میرم زودتر بلیط میگیرم تا پر نشده... وقت کردی تو هم برو باید حتما جالب باشه(تو هفتان خبرش هست)
هر دم از این باغ بری میرسد...
احتمالا اصلا خبر جدیدی نیست ولی خوب من امروز خوندمش...با اجازه یه کم آدرس لینـکهامو دست کاری میکنم... خوب میل به جاودانگی خصلت بشر است!!!پیشنهاد میکنم تو هم وبلاگ داری اینکارو کن.
پ.ن:(توله چه)۳سانت بزرگ شده ،پسرم داره پلنگ میشه...
در ضمن حرف روهام رو کاملا قبول دارم که "حيوانات چقدر صفاي وجودشان ميارزد به انسانهاي دو پا"(بلا نسبت رفقا!) لا اقل رو نِرْوِت لی لی نمیرن!راستی امروز بهش آب مرغ با سرنگ دادم قیافش دیدنی بود...![]()
الان فهمیدم (توله چه) پسره نه دختر!!!![]()
بعد از ظهر گند...
پ.ن۱)راستی به نظرت از وقتی بنزین کارتی شده لیتر ها رو کمتر نمیریزه؟من قبلا ۲۰ تا میزدم عقربه بالاتر از نصف رو نشون میداد ایندفه ولی نه!اینبار رفتی دقت کن...
پ.ن۲)از بس گوشهام و تیز کردم که صدای توله چه (اسم گربه ام) رو بشنوم،صداش دیگه تو گوشم مونده همش فکر میکنم داره وَنگ میزنه...مامان گربه بودن هم سخته ها!
زندگی حس غریبیست که من دارم...
من مامان شدم!
و اینک آخرالزمان...
یه بازی...
البته این بازی یه جور بازی بازیه!یعنی طرح ۵تا بازی...چی شـُـــد!!! به من چه اصلا! من بگم و توپ رو بندازم تو خونه بغلی!
خوب من میخوام یه تبصره اضافه کنم با اجازه بالا سریها،هر کی میاد این رو میخونه مدیونِ و باید که لااقل به یکی از بازیها جواب بده! این فقط به خاطر فضولیِ مَنه نه چیز دیگه!!! برای فضولی شما هم فکرش رو کردم! خودم هم جواب میدم!(روهام ریدم تو بازیت نه؟دیگه مطمئنم دعوتم نمیکنی!!)
۱)۵دفعه که تو خیابون تنگت گرفته به حدی که هیچی نمی دیدی و از زور فشارات حالِ تهوع گرفتی.
۲)۵ تا فیلمی که در حد نخ نما شدن دیدی.
۳)۵ تا کارتونی که هنوز هم هر جا اسمش رو بشنوی گوشهات تیز میشه.
۴)۵ تا سایتی(یا کانالی) که وقتی فیـJتر شد و خیلی ناراحت شدی.
۵) ۵ تا قـا نونی که اجراش باعث شده حس کنی یه چیزی تا یه جاش تو یه جات رفته!!!
خوب چون من همیشه اهل رَج زدن بودم از هر کدوم یه دونش رو جواب میدم.![]()
۱)آخرین باری که تو خیابون تنگم گرفت زمستون پارسال اون جمعه شبی بود که تهران مثل خَر برف اومد و خیابونها بسته شد. من رکورد زدم و ۶ساعت خودم رو نگه داشتم...و در آخر مستراح پمپ بنزین سر میرداماد من رو نجات داد.همین جا از مسئولین پمپ بنزین و شرکت نفت و پتروشیمی و صنایع وابسته تشکر میکنم...
۲)فیلم کبرا با بازی استالونه با دوبله ترکی!این تنها فیلمی بود که تو خونه مامانی وجود داشت...خودت دیگه شرایط رو تصور کن...
۳) پَت پستچی...
۴)اُرکـات خدا بیامرز
۵)همین طرح آخری یا تو سَری یا تو سَری...
خوب ۵نفری که من دعوت میکنم...نسرین،فرزان،جسد،شاه آمفاکتوس،و آخرین نفر شما بله شما دوست عزیز که این متن رو خوندین و قیافتون شبیه زمانی که یه گیلاس رو با کِرمِ توش خوردین شده!من شما رو به این بازی دعوت میکنم!!!
صبحی زنگیدم خان بابا ببینم شماره پروازش چَنده ،قراره امشب برگرده از سفر...انقده از پشت گوشی داد زد که نمــیـــــــــــــــــــخوام کسی بیاد دنبالم،لازم نَکــَــــــــــــــــــــــــرده!!! که برق سه فازم پرید...زیاد صداش شبیه کسایی که میخوان مزاحم خونوادشون نشن که نصفه شب نیان برای استقبال نبود!!!
ولی خوب من چون خیلی خوشبینم اینو میزارم به حساب اینکه چون شب برمیگرده نمیخواد مزاحم ما بشه!!!
من و کلردیازپوکساید5
هنوز هم یه حال نـــازی دارم که نـَـــــــگو.انگار تو مخم همه چی تعطیله(همچنان اون لبخند ملیح رو صورتم پا بر جاست)
پ.ن:جنبه قرص ندارم، خودم میدونم!
نتیجه گیری علمی:در موارد حاد گشادیسم میتوان از شکست عشقی به عنوان نشادر استفاده نمود...
نتیجه گیری اخلاقی:عدم وجود یک پسر در زندگی فرد میتونه بسیار انگیزه برای کارهای مفید باشه!!!
من ناراحتم...
الان من ناراحتم یعنی از دیشب ناراحت بودم و الان هم ناراحت تَرَم... خوب زور که نیست با یه نفر که قد یه باقالی نصفه دوستم نداره و نمیخواد برام وقت بزاره دوست بمونم...
قبلا هم بــِهَم زده بودیم و از دوست پسر جان تبدیل به دوست جان شده بود و اینچونین ۶سال دوستیمون طولیده بود... و این دفعه قرار شد تبدیل به پسر جان بشه تا دوست جان!... البته که اون همچنان میخواست دوست جان بمونیم و من نخواستم... حالا نمیدونم چرا این وسط اینقدر ناراحتم!...فکر کنم چون تو ترک عادتم ،الان موجب مرض بیشترم شده!!!
عصری رفتم دکتر...تشخیصش آندومتریوز بود...کلی قرص رنگ و وارنگ بهم داد که حالشو ببرم!خیلی سعی کردم نفهمه یه کم قاطی دارم ولی گویا فهمید چون تو قرصهام دو تا آرامبخش هم برام نوشته...همین جوریش خودم کم دچار گشادیسمم اون هم خواب آور بهم داده...حالا خوبیش اینه که همه علل تنبلی و بیحالیم رو از این به بعد میندازم گردن این قرصه!!! ![]()