بسیار سفر باید تا پخته شود خامی...
امروز توله چه رو فرستادم اردو تابستانی منزل دختر عمه جان...به سبب اینکه نوه عمه جان امتحاناتش تموم شده بود و داشت مخ دختر عمه جان را می جَوید...من هم که حســـــــــــــاس! گفتم بیا این گربه ما رو بــِبَر باهاش بازی کن حالشو ببر... برو واسه رفیقات تعریف کن که ننت عجب دختر داییهِ توپی داره!و این چونین پسرم رو فرستادم سفر،براش خوبه مستقل بزرگ میشه! این نوه عمه جان خوبیش اینه که روزی دو دفعه میشورتش!بچه طعم نظافت رو میفهمه!طفلی این آخریها خاکستری شده بود!
+ نوشته شده در پنجشنبه بیست و چهارم خرداد ۱۳۸۶ ساعت توسط من
|