راستی اینجا هم گشـتِ اِرشــاد دارن،دیروز که داشتم برمیگشتم خونه تو راه یه پسره خوش تیپ زاغ(ضاق،ذاغ،زاق،ضاغ...!) و بور اومد شروع کرد سلام و علیک،فکر کردم آدرس میخواد بپرسه کلی گوشم و تیز کردم پرت و پلا جواب ندم دیدم نه یارو تو کار احوال پرسی و بیخیال نمیشه...بعد فکر کردم شاید دنبالم افتاده و احیانا داره نخ میده که اون هم بعید بود تو اون سرما!!! خلاصه بعد از کلی احوال پرسی شروع کرد پرسیدن اینکه خـدا رو قبول داری یا نه و زندگی بعد از مرگ و این صحبت ها و کلی بنده رو به دین مبین مسیحیت هی هدایت میکرد تو دلم هی جای مامان بزرگ خدا بیامرز رو خالی میکردم اگه بود چقده حرص میخورد حتما، از دست این ارمنیهای ک...ن نشور! خلاصه آخر سر هم بهم یه فقره وصیـت نامه مسـیح رو داد و رفت! خلاصه که خدا رو چه دیدی من که جنبه ندارم یه هو دیدی رفتم خواهـر روحـانی شدم واسه خودم!!!
برای گل یاس بانو:زمانش تموم شد زیبا ولی من رای ِ ت رو حساب میکنم![]()