همه چیز داره با آبرو برگزار میشه... همه خیار ها صاف بودن سیبها بی لکه، پرتغال نارنگیها مارک دار ،حلوا خیلی خوشمزه شده بود چون کره و زعفرونش زیاد بود ،خوب شد آبرومون نرفت...

یه جا گرفتیم تو جردن...پایین شهر بود حتما آبرومون میرفت. شام هم جوجه کباب، باقالی پلو و زرشک پلو با کوبیده،دو نوع هم سالاد که با آبرو برگزار شه...قیمه چیه، آبرو ریزی میشد...حتما باید لادن خانوم آقا رضا هم باشن ها برای حفظ آبرو.نه بابا همسایه چیه از اونور دنیا میخوای بار بزنن بیان که چی، شایدم آبروریزی کنن جلو قوم شوهر مهسـا مهشـید بد میشه،آبروشون میره....

حالم از هر چی آبرو داریه داره بهم میخوره...

 

پ.ن:طی یه مذاکره ۲ساعته با حمـید به این نتیجه رسیدیم برای همیشه با هم خداحافظی کنیم.به همین سادگی...

ـاین چند وقت دارم خودم رو با خواب خفه میکنم...

اینا علایم افسرگیه فکر کنم... نه؟!